جدول جو
جدول جو

معنی هوا هدائن - جستجوی لغت در جدول جو

هوا هدائن
به باد سپرده خرمن و زیر و رو کردن آن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
اتاق یا هر جای بسته را با هوای خارج مربوط کردن، هوابه درون ریه فرستادن با وسایل، در مجاورت هوا قرار دادن جراحت و موجب سیم کشیدگی آن شدن
لغت نامه دهخدا
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
آبیاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هل دادن، استفراغ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
راه خود را عوض کردن، رو برگرداندن، کنار آمدن، با کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن تله آزاد ساختن تله از ضامن
فرهنگ گویش مازندرانی
درخشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گذاشتن چوب قیم در زیر شاخه های پرمحصول درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
نهیب زدن به اسب برای پریدن و یا حرکت سریع
فرهنگ گویش مازندرانی
مفعول شدن، مورد لواط قرار گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
هورا کشیدن، فریاد شادی سر دادن، دادن هدیه ی شاباش در عروسی
فرهنگ گویش مازندرانی
نیرو وارد کردن، زور زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: به دام انداختن گوسفند جهت دوشیدن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی
خسارت پرداختن، جریمه دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ضربه زدن، سرعت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن، گستردن، افشاندن دانه در باد جهت جداسازی خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی